سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعار

نیایش سهراب

دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ، هر

قطره شود خورشیدی

باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند

روزن روزن.

ما بی تاب و نیایش بی رنگ

از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن ، بفرست ، که ببارد بر سر ما

باشد که به شوری بشکافیم ، باشد که ببالیم و

به خورشید تو پیوندیم


ما جنگل انبوه دگرگونی

از آتش همرنگی صد اخگر برگیر ، برهم تاب ، برهم پیچ

شلاقی کن ، و بزن بر تن ما

باشد که ز خاکستر ما ، در ما، جنگل یکرنگی بدر

آرد سر

چشمان بسپردیم ، خوابی لانه گرفت

نم زن بر چهره ما

باشد که شکوفا گردد زنبق چشم ، و شود سیراب

از تابش تو ، و فرو افتد

بینایی ره گم کرد

یاری کن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم

باشد که تراود در ما ، همه تو

ما چنگیم: هر تار از ما دردی ، سودایی

زخمه کن از آرامش نامیرا ، ما را بنواز

باشد که تهی گردیم ، آکنده شویم از والا "نت"

خاموشی

آیینه شدیم ، ترسیدیم از هر نقش

خود را در ما بفکن

باشد که فرا گیرد هستی ما را ، و دگر نقشی

ننشیند در ما

هر سو مرز، هر سو نام

رشته کن از بی شکلی ، گذران از مروارید زمان و مکان

باشد که بهم پیوندد همه چیز ، باشد که نماند

مرز، که نماند نام

ای دور از دست ! پر تنهایی خسته است

گه گاه ، شوری بوزان

باشد که شیار پریدین در تو شود خاموش.



[ دوشنبه 92/5/28 ] [ 12:47 صبح ] [ نگین ] نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

بهترین کد آهنگ های جهان